جدول جو
جدول جو

معنی بلبل خون - جستجوی لغت در جدول جو

بلبل خون
کنایه از فصل بهار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ بُ نَ)
خوشخوان مانند بلبل. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
نواپرداز گر نبود صریر خامۀ مخلص
که دیگر بر سر شور آورد بلبل نوایان را.
مخلص (از آنندراج) ، تازگی. جوانی. (منتهی الارب). طراوت و شباب و جوانی. (از اقرب الموارد) ، بقیۀ مودت. (منتهی الارب). باقی دوستی. (دهار) (از اقرب الموارد) ، شکوفۀ درختان خاردار. (منتهی الارب). واحد بل ّ و آن شکوفۀ عضاه است. (از اقرب الموارد) ، مومانندی که در گل برآید. (منتهی الارب). ’زغب’ و پرزی که پس از شکوفه باشد. (از اقرب الموارد) ، شکوفۀ عرفط، شکوفۀ سمر، یا شهد آن. سمر، و گویند عسل آن. (از ذیل اقرب الموارد) ، توانگری بعد فقر، بقیۀ علف. (منتهی الارب) ، برقرظ، که نوعی از مغیلان است. (منتهی الارب) (ازذیل اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کنایه از گویا شدن و بر سر شور آمدن. (آنندراج). بسیار سخن گفتن. (فرهنگ فارسی معین) :
عاشق پرشکوه خاموش از تغافل میشود
طوطی از آئینه چون رو دید بلبل میشود.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
سفله را کی میتوان از لاف دولت منع کرد
باغبان چون در چمن گل دید بلبل میشود.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلبل نوا
تصویر بلبل نوا
خوشخوان مانند بلبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلبل شدن
تصویر بلبل شدن
آشفته شدن، گرفتار عشق شدن، بسیار سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
خواب کوتاه، خواب اندک
فرهنگ گویش مازندرانی
حیوان گوش بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان بیرون بشم کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
دودل، مردد –تردید داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی