خوشخوان مانند بلبل. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : نواپرداز گر نبود صریر خامۀ مخلص که دیگر بر سر شور آورد بلبل نوایان را. مخلص (از آنندراج) ، تازگی. جوانی. (منتهی الارب). طراوت و شباب و جوانی. (از اقرب الموارد) ، بقیۀ مودت. (منتهی الارب). باقی دوستی. (دهار) (از اقرب الموارد) ، شکوفۀ درختان خاردار. (منتهی الارب). واحد بل ّ و آن شکوفۀ عضاه است. (از اقرب الموارد) ، مومانندی که در گل برآید. (منتهی الارب). ’زغب’ و پرزی که پس از شکوفه باشد. (از اقرب الموارد) ، شکوفۀ عرفط، شکوفۀ سمر، یا شهد آن. سمر، و گویند عسل آن. (از ذیل اقرب الموارد) ، توانگری بعد فقر، بقیۀ علف. (منتهی الارب) ، برقرظ، که نوعی از مغیلان است. (منتهی الارب) (ازذیل اقرب الموارد از لسان)
خوشخوان مانند بلبل. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : نواپرداز گر نبود صریر خامۀ مخلص که دیگر بر سر شور آورد بلبل نوایان را. مخلص (از آنندراج) ، تازگی. جوانی. (منتهی الارب). طراوت و شباب و جوانی. (از اقرب الموارد) ، بقیۀ مودت. (منتهی الارب). باقی دوستی. (دهار) (از اقرب الموارد) ، شکوفۀ درختان خاردار. (منتهی الارب). واحد بَل ّ و آن شکوفۀ عضاه است. (از اقرب الموارد) ، مومانندی که در گل برآید. (منتهی الارب). ’زغب’ و پرزی که پس از شکوفه باشد. (از اقرب الموارد) ، شکوفۀ عرفط، شکوفۀ سمر، یا شهد آن. سمر، و گویند عسل آن. (از ذیل اقرب الموارد) ، توانگری بعد فقر، بقیۀ علف. (منتهی الارب) ، برقرظ، که نوعی از مغیلان است. (منتهی الارب) (ازذیل اقرب الموارد از لسان)
کنایه از گویا شدن و بر سر شور آمدن. (آنندراج). بسیار سخن گفتن. (فرهنگ فارسی معین) : عاشق پرشکوه خاموش از تغافل میشود طوطی از آئینه چون رو دید بلبل میشود. محمدقلی سلیم (از آنندراج). سفله را کی میتوان از لاف دولت منع کرد باغبان چون در چمن گل دید بلبل میشود. محمدقلی سلیم (از آنندراج).
کنایه از گویا شدن و بر سر شور آمدن. (آنندراج). بسیار سخن گفتن. (فرهنگ فارسی معین) : عاشق پرشکوه خاموش از تغافل میشود طوطی از آئینه چون رو دید بلبل میشود. محمدقلی سلیم (از آنندراج). سفله را کی میتوان از لاف دولت منع کرد باغبان چون در چمن گل دید بلبل میشود. محمدقلی سلیم (از آنندراج).